۳۶۵ روز در صحبت
قرآن، نوشته استاد
حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. دویست و هفتاد و چهارمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در ملاقات با مرگ» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸جمعه﴾
(ای رسول ما، مردمان را) بگوی همانا مرگی که از آن فرار میکنید بیگمان با شما دیدار خواهد کرد و آنگاه شما را به سوی آن کس که دانا بر آشکار و پنهان عالم است خواهند فرستاد و او شما را از آنچه کردهاید آگاه خواهد ساخت(8).
بشارتی آمده است خوبان را و خسارتی رسیده است بدان را تا خوبان بدین مژده شاد و سرخوش شوند که چه سعادتی در پیش است و بدان به تشویش و اضطراب افتند که چه زیان عظیمی است اگر این سخن راست باشد.
بعضی منکران روح و جاودانگی گفتهاند که ما هیچ گاه با مرگ ملاقات نمیکنیم زیرا تا هنگامی که ما «هستیم» مرگ نیست و هنگامی که مرگ هست دیگر ما نیستیم. قرآن در پاسخ ایشان گوید چنین نیست بلکه شما همگی با مرگ ملاقات میکنید و پس از این ملاقات، به سوی آن کس که دانای غیب و شهود است باز میگردید و او شما را از نتایج کارها که کردهاید آگاه میکند.
بشارت آیه در این است که مرگ نفی کننده هستی ما نیست و این مایی ما با مرگ اجتماع ضدّین نخواهد بود بلکه ما هستیم و مرگ نیز هست و ما با او ملاقات میکنیم. بنابراین بیم و هراس مرگ که عموماً از آن تصور نیستی میشود از میان میرود و مرگ به دیداری بدل میشود که ما با حقیقتی از حقایق هستی خواهیم داشت. و اما تهدید آن نیز روشن است که ستمکاران و خودپرستان بدانند آن مرگی که از وی میگریزند در حقیقت زشتی اعمال خود آنهاست که پیش از مرگ به سبب غفلت به زشتی آن نمیاندیشیدند و با دیدار مرگ آگاهی ژرفی بر ایشان حاصل میشود زیرا به نزد آگاهی مطلق پیش میروند. پرده نقاشی مولانا را نظر کنیم که:
مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست
آینه صافی یقین همرنگ روست
پیش تُرک آیینه را خوش رنگی است
پیش زنگی آینه هم زنگی است
خار بیمعنی خزان خواهد خزان
تا زند پهلوی خود در گلستان
برگ یک گل چون ندارد خار او
شد بهاران دشمن اسرار او
وآنکه سر تا پا گل است و سوسن است
پس بهار او را در دو چشم روشن است
ای که میترسی ز مرگ اندر فرار
آن ز خود ترسانی ای جان، هوش دار
زشت روی توست، نی رخسار مرگ
جان تو همچون درخت و مرگ بر
حضرت سلیمان گفت: آنچه در زیر فلک خورشید میگذرد همه را نظاره کردم و شگفتا که جز وهم و خیال و غرور و فریب و فرسایش روح هیچ ندیدم، اما کیست که این سخن را باور کند پیش از آنکه تجربه مرگ او را به آگاهی رساند؟ تنه مرگ است که میتواند به ناگاه آدمی را وادارد که خویشتن را بشناسد. اوست که به مغروران خودپسند و گستاخان سختروی میفهماند که چه اندازه خوار و خفیف و ناچیزند: تنها مرگ است که به حساب ثروتمند میرسد و نشان میدهد که او چه اندازه گداست، گدایی برهنه که هیچ در پیش روی ندارد مگر همان خاک و شن که دهانش را پر کند؛ تنها مرگ است که آینهای در پیش روی زیباترین ماهرویان جهان مینهد تا در فساد و زشتی آن چهره بنگرند و بدان زشتی اعتراف کنند.
ای مرگ، ای فصیحترین خطیب روزگار، ای فرشته نیرومند و دادگر، تو عبرت آموختی آنکس را که هیچ پند و اندرزی در وی اثر نداشت و تو انجام دادی کاری را که در زهره هیچ کس نمیگنجید. آن کس را که تمامی جهان تملّق گفتند و مدح و ثنا کردند تو منفور داشتی و از جهان بیرون انداختی. همه بزرگیها، غرورها، ستمها و جاهطلبیها را یکجا گرد آوردی و در خاک نهادی و دو کلمه «آرامگاه ابدی» را بر روی آن نقش کردی. (سر والتر راله، ترجمه نگارنده)
انتهای پیام